۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

افشین جان، خیلی دوست داشتیم در این شب قشنگ همراهیت کنیم، اما افسوس...

چقدر دوست داشتیم این پیروزی زیبا مقابل عراق در کنارت باشیم و با تو مثل همیشه به هوا بپریم. دوست داشتیم مثل همان روزهای اول که شیرین حرف می زدی، صادق باشی و عاشق مردم بمانی. یادت هست چقدر به هواداران پرسپولیس عشق می ورزیدی و همه پیروزی ها را به آن ها تقدیم می کردی؟ آن موقع ها اصلا چیزی به نام دروغ در قاموست راه نداشت و همین بود که متمایزت می کرد. پس چه شد آن افشین دوست داشتنی ما؟
چه شد که حالا بازی ها تمام نشده با تیم بعدیت قرارداد بسته ای و اسم این حرکت نادر و حیرت انگیز را گذاشته ای حرفه ای بودن! چه شد که حالا از مردم گریزانی و بودن در دوبی را به کنار ما نشستن ترجیح می دهی؟ از "بانو قطبی" انتظاری جز این نمی رود که به دلیل نفرتش از حجاب حاضر نشود به ایران بیاید، اما تو که قرار بوده "چراغت در این خانه بسوزد" چرا؟ افشین جان دوست داشتیم شادی هامان رابا تو تقسیم کنیم، حیف که آن بعدازظهر نحس در بیت رهبری بین ما و آن منحوسین دست به انتخاب بدی زدی. افسوس که ما مثل خیابانی نمی توانیم فراموش کنیم. نمی دانم چرا قبلا فراموش کردن کم لطفی ها  آسان بود و حالا سخت شده. افسوس...

۱ نظر:

  1. خیلی زیبا نوشتید... امیدوارم تو بالاترین داغتر بشه...
    داغترین بشه..
    متاسفانه من حق رای نداشتم وگرنه حتما از نظر من مثبت.... این حرفها باید به گوش قطبی برسد... هر روز... هر ساعت...

    پاسخحذف